کسی هست آغوشش را،
شانه هایش را
به من قرض بدهد !
تا یک دل سیر گریه کنم؟!
بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی ؟

******************************************************
تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی... یا سوزاندی...!!!
****************************************بـــــــــود آیـــــــا کـــــــــه خرامان ز درم بازآیی
گـــــــــره از کــــــــــــــار فروبسته ما بگشایی
نـــــــــــــظری کن که به جان آمدم از دلتنگی
گـــــــــــــذری کن که خیالی شدم از تنهایی!
گــــــــفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو
مـــــــن به جان آمدم! اینک تو چرا مینایی؟
بــــس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عـــــــــاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
بــه که بینم ،کـه تویی چشم مرا بینایی .. .
پـــــیش از این گر دگری در دل من میگنجید
جـــــــز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جــــــــــــــز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
ویـن عجبتر که تو خود، روی به کس بنمایی
گـــــــــــــفتی از لب بدهم، کام عراقی روزی
وقـــــــــت آنست که آن وعده وفا فرمایی .. .
**************************************************************************آرامشی میخواهم
خلوتی میخواهم...
تو باشی و من
در کنار هم
تو سکوت کنی و من گوش کنم
و من آرام بگویم *دوستت دارم*و تو گوش کنی
و آرام بگویی: من بیشتر...
بودنت را دوست دارم
وقتی دست دور کمرم حلقه میکنی...
و مرا به آغوشت سفت میفشاری... و وادارم میکنی
که به هیچکس فکر نکنم...
جز تو...